دانلود رمان شکلات تلخ از هما پور اصفهانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اردلان فانی در رمان سیگار شکلاتی کشته میشود. اما در رمان شکلات تلخ مشخص می شود که او زنده است و با هویت جعلی در باند دیگری رخنه کرده و در صدد براندازی آن باند است. در جریان یکی از ماموریت هایش هویت او برای دختری به نام فریال لو می رود و او مامور کشتن این دختر می شود. اما به جای کشتن او تصمیم دیگری می گیرد…
خلاصه رمان شکلات تلخ
در سکوت کامل کنارش نشسته و به روبه رویم زل زده بودم . ماشین آرام به جلو پیش می رفت و سعید هم قصد نداشت حرفی بزند و سکوت بینمان را بشکند. داشتم به این فکر می کردم که چرا نمی توانم او را دوست داشته باشم؟ او پسر یکی از بزرگ ترین بساز بفروش های شهر بود. در خانه بسیار لوکسی که پدرش برایش ساخته بود زندگی می کرد و از نظر مالی هیچ چیزی کم نداشت، ولی من هیچ وقت در کنار او احساس راحتی نمی کردم. همیشه معذب بودم. با این که سعید به شدت بی تکلف و مهربان بود، ولی باز هم باعث نمی شد کنار مردی که دوستش نداشتم احساس راحتی بکنم.
سعید برایم ابزار بود. شاید خودش هم این را می دانست. آهسته دستم را روی پیشانی ام کشیدم و با صدایی گرفته نالیدم: دارم میمیرم از سردرد سعید، مسکن نداری؟ نگاهش را از خیابان گرفت و به من که با قیافه گرفته نگاهش می کردم چشم دوخت و گفت: _چرا عزیزم. داخل داشبورد هست. آب معدنی هم توی کنسول وسط دارم. بی حرف دست پیش بردم قرص را برداشتم و با چند قلپ آب بلعیدمش. ترافیک بدی به جان شهر افتاده بود. غر زدم: نمیشه از یه راه میون بر بریم؟ باید هر چه سریع تر برسم آرتیستون. امروز عروس داریم. سعید آفتابگیرش را پایین کشید و گفت : – اگه می شد پرواز کنم
حتما به خاطرت پرواز می کردم. لبخند زدم. سعید مهربان بود. علاوه بر پولداری و مهربانی حسابی هم خوش برو رو بود. از گوشه چشم نگاهش کردم.. به بالا تنه پر عضله اش. او فوق العاده بود و آرزوی خیلی ها. هم خوش قیافه بود و هم حسابی به اندامش می رسید. اگر دلم می خواست می دانستم که می توانم او را برای همیشه پابند خودم کنم. فقط مسئله اینجا بود که نمی خواستم! سعید هیچ گونه حسی در من ایجاد نمی کرد و به عبارتی بود و نبودش چندان اهمیتی برایم نداشت. نگاه از او گرفتم و زیرلبی غر زدم: آخه عروس شوخی بردار نیست. با خنده نگاهم کرد و گفت: عروسی خودت خوشگله!