دانلود رمان رویای بنفش از محدثه اسکندری و ستاره مرعشی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دوتا دختر به اسم سویل و ماهک توی پرورشگاهن… داستان از اونجا شروع میشه که پسری شر و قلدر به اسم شروین سر جنگ و جدال رو با سویل باز می کنه و بین همین جنگ و جدالا و تلافی کردنا ماهک استعداد خودش و توی بازیگری کشف میکنه و دنبالش میره اما…
خلاصه رمان رویای بنفش
دست هام رو با پیراهنم خشک کردم و از راهرو عبور کردم تا به سالن رسیدم. با دیدن وضعیت سالن چشمام گرد شد. شروین بطری به دست با سر و صورت خیس که از رنگ مشکی و بطری تو دستش میشد فهمید خیسی نوشابست با شک و تردید به سویل خیره شده بود و همچنین همه در سکوت به شروین. دستم رو جلوی دهنم گرفتم تا مانع خندم بشم اما انگار سکوت سالن مانع از شنیدن صدای خندم شد که توجه همگی بهم جلب شد. خندم رو به زور خوردم و متعجب گفتم: چه خبره اینجا؟
و نگاه به ظاهر متعجبم رو به شروین دوختم. این چه وضعیه؟ شروین بطری نوشابه رو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد که صدای ملچ ملچی اومد و باعث شد نگاهم سمت صندلی بکشه و چشمام تا آخرین حد ممکن گرد بشه. – شروین! جا خورده نگاهش به پایین کشیده شد و سریع به پشت خودش نگاه کرد. در آنی صورتش رنگ عوض کرد و دستش مشت شد. با شنیدن صدای خنده ی ریزی نگاهم به سمت چپ سالن کشیده شد که به سویل رسیدم. همین کافی بود تا ته ماجرارو بفهمم.
انگار سویل متوجه نگاهم شد که برگشت سمتم و یهو خندش رو خورد. با چشم هام واسش خط و نشون کشیدم. همزمان صدای حاجی کاظم به گوش رسید. -بابا جان حالا همینطور اونجا واینستا، برو لباستو بشور و عوض کن تا کیک و نوشابه روش خشک نشده. شروین حرصی چشمی گفت و به سختی از پشت میز و صندلی اومد بیرون. همین که برگشت این سمت صدای خنده ی محمدرضا و آرمین بلند شد. شروین با قیافه برزخی چیزی زیرلب گفت و با سرعت به این طرف اومد…