دانلود رمان طلبکار از مستانه بانو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درمورد پسریه که عاشق دختری میشه اما پدر و مادرش وقتی کنعان زندانه، میرن خواستگاری عشقش برای برادرش، وقتی از زندان میاد بیرون پولدار میشه برادرش میمیره واین باید زن برادرش رو…
خلاصه رمان طلبکار
هر دو پایش را روی میزِ جلوی مبل دراز و روی هم قرار داد. بسته ی چیپس بزرگی که در دست داشت را بالا آورد و اولین چپیس درشت درون آن را بیرون کشید و به دهان فرستاد. آقا محمود مثل همیشه بی توجه به او روی مبل نشسته و مشغول خواندن روزنامه اش بود. با آنکه صدای بلند گزارشگر روی اعصابش خط می کشید ولی باز هم مثل همیشه در گفتگو با پسر تخس و بدخُلقش خسیس بود و او را لایق هم صحبتی نمی دانست. با اخم های درهم به صفحه ی روزنامه زل زده بود که صدای زنگ در بلند شد.
نگاه سنگینی به جوان بیخیالش انداخت تا شاید از جا بلند شده و در را باز کند ولی او هیچ واکنشی برای باز کردن در از خود نشان نداد. قبل از بلند شدن محمود، همسرش مهتاب از آشپزخانه خارج شد و با نگاهی که به او انداخت، بی کلام دستش را بالا برد و چشم روی هم قرار داد. دوقدم برداشت و گوشی آیفون را به دست گرفت، ولی با دیدن تصویر پسرش حافظ به همراه عروسش لبخندی زد و در را باز کرد. کنار در ورودی سالن منتظر آنها ماند. دو جوان خسته، ولی با لبخند وارد شدند. عروس زیبای خانواده با مادر
دیده بوسی کرد و حافظ با سلام کوتاهی به سوی پدر و برادرش رفت. محمود با خوش رویی پاسخ پسرش را داد، ولی کنعان همچنان خیره به تلویزیون و بی توجه به او، مشغول خوردن چیپسش بود. حافظ که سلامش را بی پاسخ دید، کنترل تلویزیون را از روی میز برداشت و صدای آن را کم کرد. اخم کوتاهی به چهره ی کنعان نشست. چیپس درشتی با حرص به میان دهانش فرستاد و همزمان شنید که حافظ گفت: _چه خبره بابا؟! یکم به این گوشات استراحت بده. چطوری تو؟! بازی چند چنده؟! کنعان بی توجه…