دانلود رمان شیطان صفت از مرضیه اخوان نژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عشقی پردردسر از دنیای نیاز… همراه می کند انسان های پاک را باشیطان صفت ها. میان جدال عاشقی چه کسی پیروز است؟!
خلاصه رمان شیطان صفت
کش و قوسی به بدنم دادم و از جایم برخواستم دیگر حوصله ی تایپ آن داستان را نداشتم. دوست داشتم زودتر آن داستان را تمام کنم تا تمام آن ده نفر را به سزای اعمالشان برسانم. احتمالا در قسمت های بعدی این نه نفر باقی مانده را باهم آشنا کنم. به سمت پنجره رفتم و بازش کردم و از اتاق بیرون زدم دوست داشتم کمی در روستا قدم بزنم. البته اگر کسی از آن روستایی ها مرا می دید حتما خانواده ام را مورد عنایت قرار می داد. اما برایم مهم نبود. مگر من چقدر برای خانواده ام مهم بودم که آن ها برایم اهمیت داشته باشند؟ از مزرعه خودمان خارج شدم و پا به جاده ی اصلی روستا گذاشتم
روستای خلوتی بود و در کل بیست خانوار در آن زندگی می کردند. سرم پایین بود و خیره بودم به پاهای برهنه ام حتی نتوانستم کفشی بپوشم چون نمی توانستم از در اصلی خارج شوم و باید از پنجره بیرون می رفتم نتوانستم کفشی پایم کنم. متاسفانه آن خانه برای من حکم قرنطینه را داشت یعنی من در آن جا زندانی بودم و زندان بان هایم برادر و مادرم بودند. آه عمیقی کشیدم که باعث شد بخاری از دهانم خارج شود سنگینی نگاهی توجهم را جلب کرد. سرم را چرخاندم و مرد کشاورزی را دیدم که بیل دستش بود و با اخم غلیظش مرا می نگریست. وقتی فهمید متوجه نگاهش شدم پرسید:
این جا چی کار می کنی دختر جون؟ به دور دست ها خیره شدم و گفتم: اومدم کمی هوا بخورم. _تو اون خونه هوا برای خوردن نبود؟ همین الان برگرد خونتون نکنه میخوای باز دردسر جدید درست کنی؟ پوزخندی زدم و به سمتش چرخیدم و دست به کمر پرسیدم: من دردسر درست می کنم؟ _آوازه ات همه جا پیچیده اون هواپیمایی که سقوط کرد اون تصادف وحشتناک که سی نفر رو کشت، مرگ پدرت آتش گرفتن خونه خاله ات، بازم بگم؟ با خشم غریدم: من کاری نکردم. حوصله ی سر و کله زدن با یک شیطان صفت رو ندارم. _برگرد خونه، همین حالا. در چشمانش زل زدم و گفتم: من برنمی گردم تو هم نمیتونی منو برگردونی…