دانلود رمان مرا فریاد کن از بهاره شریفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آلاله دندانپزشک ۲۷ ساله ای که به خاطر اتفاقی که ۶ سال قبل منجر به خودکشی خواهر دوقلوش شده از هر چی مرده بیزاره و حتی قید ازدواج هم زده.. ولی پدرش قرار نیست دست رو دست بزاره تا دخترش آیندهشو خراب کنه پس تصمیم میگیره کاندیدهای انتخابیشو با نقشه سر راه دخترش قرار بده تا شاید یکی از اینها بتونه دل سنگی آلاله نرم کنه…
خلاصه رمان مرا فریاد کن
ده نشده بود که برگشت خانه. جلوی در پارکینگ که متوقف شد، توی پیاده روی جلوی در بهزاد را دید که عصبی قدم می زد و سیگار می کشید. با اخم در ماشین را باز کرد و پیاده شد و مستقیم به سمت او رفت. بهزاد با دیدن او سیگارش را روی زمین انداخت و به سمتش رفت: -میشه صداش کنی بیاد؟ آلاله نمی توانست بهزاد را عوض کند. به دلیلی که خودش هم نمی دانست همیشه با او بد بود. با اینکه او زیاد کاری به کارش نداشت ولی بهزاد همیشه خصمانه به او نگاه می کرد.
-بهت خبر ندادم که ره بیفتی بیای اینجا. -بابا زنمه می خوام ببینمش. -زنت نمی خواست بدونی. ولی من دیدم زنگ می زنی گفتم نگران میشی خبر دادم بهت… بهزاد دست هایش را بالا برد و گفت: -اوکی… مرسی که خبر دادی ولی صداش کن باید بریم… آلاله اخمش را پر رنگتر کرد و گفت: -نمی شنوی گفتم نمی خواد چند روز ببینتت. بهزاد هم صدایش را بالاتر برد: -اگر تو دست از سرش برداری می خواد… آلاله سکوت کرد و پوزخند زد و عقب کشید: -خیلی بچه ای.
و به سمت ماشینش رفت و گفت: -من نمی گم. و سوار ماشین شد و ماشینش را توی پارکینگ برد و بعد هم در خانه را برای بهزاد باز کرد و به او که به دیوار تکیه داده بود و به زمین خیره شده بود گفت: -اگر می خوای خودت بیا بهش بگو. و در را باز گذاشت و رفت. جلوی ساختمان رسیده بود که صدای بسته شدن دروازه اصلی را شنید. سری تکان داد و وارد خانه شد. ساناز روی کاناپه رو به روی تلوزیون نشسته بود و فقط به آن زل زده بود. حتی متوجه آمدن آلاله نشد…