دانلود رمان من دختر ابراهیم از الف_قیصری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قتل نوه تاجر فرش، وحید تهرانی، بدست همسرش خاطره باعث برملاشدن خیلی از اتفاقات گذشته میشه، عاطفه دختری که ۵ سال از طرف خانوادش طرد شده، و با شنیدن قتل وحید بدست خاطره، بعد از ۵ سال برمیگرده تا رازهای پشت پرده رو برملا کنه و…
خلاصه رمان من دختر ابراهیم
روبرویم پر بود از عکس هایی که دو سال و هشت ماه و دوازده روز از آخرین باری که دیده بودمشان می گذشت. عکس ها را به ترتیب جلوی چشمانم قطار کرده بودم تا خوب خاطرات کهنه را به یاد آورم. به یاد آورم ابراهیم و مهرانگیز را و رسول و ریحانه اش را. خودم را و خاطره را! انگارامروز از همان دم صبح، خاطرات قصد جانم را کرده بودند خاطراتی که از باران و یادآوری شیطنت هایمان شروع شده و به اینجا رسیده بود. عکس ها پیش چشمانم بود ولی انگار ادراکی نداشتم. همه چیز خاکستری تیره دیده میشد.
توان بلند کردن عکسی را در خودم نمی دیدم. خسته عکس ها را کناری زدم، کنار بخاری روی تختم لم دادم، پتو را دور خودم کشیدم و نگاهم را داخل اتاقم چرخاندم. درد دستم با خوردن دو مسکن کمتر شده بود و سبُکی اش را دوست داشتم حس تولد دوباره داشتم حس رهایی از چیزهای اضافه حتی اگر آنها برای بهبودت باشند، به شدت دلنشین بود. سرم را روی زانوها گذاشتم و خوب فکر کردم. مزد تمام سال ها رفاقتم شده بود سوییتی بیست متری که تمام زندگی ام را در خودش جا داده بود. ناشکر نبودم.
اگر آن شب عطا به فریادم نرسیده بود، اگر آقا مسعود و زهره خانم مرا نپذیرفته بودند، همین را هم نداشتم. من امنیت و آرامشم را مدیونشان بودم. هر چند آن ها نمی خواستند من اینگونه زندگی کنم، ولی من دلم نمی خواست دیگر به کسی وابسته شوم. با غم دوباره به عکس های روی تخت نگاه کردم. دلِ دیدنشان را نداشتم. میترسیدم مثل آن روزها فقط زار زار گریه کنم. به هر جان کندنی که بود، عکس اول را که برداشتم، دستم لرزید. یک عکس فوری از دوربین پولاروید او بود. من و خاطره بودیم که…