دانلود رمان موهایم را بباف از لادن صهبایی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سامیار پروتو بعد از چهار سال هنوز درگیر عشق بهارمسته، دخترعمویی که بعد از یه فصل عاشقی کردن رفته. سامیار که حالا سرطان داره، نجات کارخونه ی ورشکسته ی عموش رو نشونه گذاشته برای زندگیش و اومده ایران. ترگل حساب دار درشت چشم و ساکت کارخونه ست که می دونه اگر کارخونه بسته بشه دیگه نمی تونه از خونه در بیاد. زمانی که همه ی کارمندا به سامیارِ تازه از راه رسیده پشت می کنن ترگل می مونه. میشه تنها کارمند یک کارخونه ی خالی… اما اتفاقاتی می افته که کارخونه دیگه مهم نیست…
خلاصه رمان موهایم را بباف
ین پا و ان پا شد. هوا سرد بود و سوز م امد، اما حوصله فکر کردن به سرما را نداشت. با این حال کیفش را سرشانه اش محکم کرد و دست هاش را فرستاد زیر بغلش و به خیابان سرک کشید. دلهره داشت. بعد از سه ماه خبرش کرده بودند بیاید کارخانه، می ترسید کار یکسره شده باشد. یا کارخانه را فروخته و یا اعلام ورشکستگی کرده باشند احتمالا او را می خواستند برای بستن حساب های شرکت و مریم را که نیروی منابع انسانی بود برای تعیین تکلیف کارگران. کاش عطا هم همراهش امده بود و کاش نیازی نبود خودش خبرهای بد را به خانواده اش برساند.
تمام این سه ماه را به امید راه اندازی مجدد کارخانه سر کرده بودند. اما بیکار شدن چهار نفر از یک خانواده پنج نفره شوخی نبود. خیلی وقت می شد که کف گیرشان به ته دیگ خورده بود. اگر کارهای خانگی مادرش نبوذ خیلی قبل تر از این به فلاکت رسده بودند. به هزار امید صبح راهی اش کرده بودند. قرار بود دست پر و با خبرهای خوبی برگردد اما هر چه تلاش می کرد نمی توانست مثبت فکر کند. مینی بوس داشت از دور می آمد و برایش چراغ می داد. وقتی درست مقابل پایش ایستاد دستگیره را کشید و بالا پرید: -سلام حسن آقا پیرمرد سرچرخاند سمتش…