دانلود رمان سپیدار از دل آرا دشت بهشت با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سپیدار هم ماجرای چهارتا خواهر و برادره که از زبان خواهر کوچیکه بیان میشه و از تقسیم ارث پدرشون شروع میشه.
خلاصه رمان سپیدار
– آقا همین جا نگه… اوووویییی با شمام ها!!! با ترمز محکمی که می زند سرم به جلو پرتاب می شود. دوباره صدایم را ول می کنم. – نکشیمون حالا! پول توی دستم را پرت می کنم روی صندلی جلو راننده سرش را می چرخواند. – بذارین دنده عقب بگیرم. در را باز می کنم و در حین پیاده شدن غر می زنم. – لازم نکرده. و در را به هم می کوبم. دلم می خواهد چیزی بگوید تا به او بپرم اما متاسفانه فقط می رود. خب… او آدم خوش شانسی محسوب می شود. مسیر خیابان و کوچه را پیاده می روم.
دست خودم نیست اما سر بچه های کوچه هم داد می زنم که سر و صدا نکنند. آنها هم احتمالا می فهمند چقدر قاطی ام که جوابم را نمی دهند. کلید توی قفل در حیاط می اندازم و قبل از وارد شدن به حیاط از سر دیوار نگاهی به درخت سپیدار می اندازم که میان کوچه و بین درخت های پرتقال و نارنج حیاط خودمان و خانه های دیگر عجیب خودنمایی می کند. در را هل می دهم و باز شدن در همانا و برخورد توپ راه راه آبی سفید دولایه شده به قفسه سینه ام همانا! جیغی از درد می کشم و با دیدن مهبد و باربد وسط حیاط جیغ می کشم.
– بر پدر و …. در کسری از ثانیه باربد غیب می شود و با دیدن فرارش حرفم را نصفه رها می کنم. مهبد می خندد. – بچمون کابوس می بینه امشب هانی! در حیاط را محکم می بندم. – یعنی خودتون خونه زندگی ندارین یه سره اینجا پلاسین؟ مسیر حیاط را به سمت حوضچه جلوی درخت سپیدار طی می کنم و لبه حوضی که بابا پنج سال قبل آن را ساخت می نشینم و شیر آب را باز می کنم. مهبد هم سمت دیگر حوض می نشیند. – با بابا اومدیم. آقای نصیری زنگ زد. وصیت نامه و اینا… سرش را به چپ و راست تکان می دهد که نشان دهد چقدر کلافه است…