دانلود رمان عمارت مرموز pdf به قلم زهرا عبدی

دانلود رمان عمارت مرموز pdf به قلم زهرا عبدی pdf بدون سانسور

دانلود رمان عمارت مرموز از زهرا عبدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

دختری به اسم لیلا که سال هاست در غمی به اسم یتیمی و بیچارگی گرفتار شده، در کودکی مادرش او راه به حال خود رها کرده و برای همیشه رفته، لیلا را خاله ای پیر و مهربانش بزرگ می کند و به او جانی دوباره می دهد، بعد از فوت خاله لیلا تنها می ماند، او برای امرار معاش و فرار از تنهایی دنبال کاری با آبرو و امنیت می‌گردد! او حالا کاری پیدا کرده که با تمام معیارهایش یکی است ولی عجیب یک جای کار جدید می لنگد و لیلا را کنجکاو می کند…

خلاصه رمان عمارت مرموز

در اتاقشو زدم صدای گیراش اومد: بیا داخل. در و باز کردم و داخل رفتم اووو چه اتاقی! همه چی عالی آماده و مجهز خخخ. فرهاد: بیا بشین. پشت به من داشت از پنچره باغ و نگاه می کرد. دستاش داخل جیباش بود. روی مبلی که اشاره کرد نشستم.فرهاد: بگو؟ترسیدم. من: چی رو؟ فرهاد: اون حرفی رو نمی زنی! من: نمی دونم چی میگی! فریاد زد. صداش کل عمارت لرزوند. عصبی به سمتم برگشت وگفت: لیلا بگو! خداییش این روشو ندیده بودم. من: آخه چی رو بگم؟ اومد سمتم کنارم نشست نزدیک به من تقریبا روم خیمه زد. چشمام درشت شد.فرهاد: بگو پسره تو اتاق انبار بهت چیا گفت هم

دیشب هم امروز ظهر! من: خب اون چیز خاصی نگفت. فرهاد توپید: فکر کردی زرنگی! هان؟ تو چی فکر کردی که من نفهمم! من: خب چرا نمیرین از خودش بپرسین؟ فرهاد: به من نمیگه! من: بهش گفتم حقیقتو بگه! فرهاد: لیلا بگو. تمام حرفای پسر رو بهش گفتم جز قاچاق کردن خودشو. فقط گفتم که برادرشو کشتی اون هم اومد انتقام بگیره. در آخر گفتم: تو با برادرش دوسال پیش چیکار کردی؟ فرهاد متفکر گفت: خب من یادم میره راستش اینجا صد تا بادیگار عوض می شه! من: چرا باید صد تا بادیگارد عوض بشه مگه تو کی هستی؟ فرهاد رنگش پرید و گفت: من یه آدم عادی که بعضیا بهم حسادت

می کنن و منم برای جانم بادیگارد گذاشتم. من: فکر کردین من نفهمم! حالا من داشتم حرفای خودشو به خودش تحویل می دادم. فرهاد بیشتر نزدیکم شدو گفت: چی می خوایی بشنوی؟ من: حقیقتو! چون فکر می کنم شدم جزئی از شما! فرهاد دستشو روی گونم گذاشت و گفت: خیلی وقته شدی جزئی ما تو دیگه نمی تونی از اینجا بری! من: چرا این عمارت اینقدر عجیب ومرموز مثل صاحبش! فرهاد: اینجا مال من نیست! من: من می فهمم پس بگو. فرهاد: به وقتش همه چیو می گم فقط هر چی تو عمارت شد بیا بهم بگو خب!؟؟ من: باشه. فرهاد: به مروارید هم هیچی نگو ! من: چرا؟ گونمو نوازش کرد و…

دانلود رمان عمارت مرموز pdf به قلم زهرا عبدی pdf بدون سانسور

  • اشتراک گذاری
  • 26 نوامبر 2024
  • 10:00
  • adminnovel
https://novel-download.ir/?p=120
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
دانلود رمان
بهترین سایت رمان
آرشیو سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.