دانلود رمان زغال های خاموش از لیلا غلطانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
فروغ که توسط خانوادهی شوهرش متهم به خیانت شده، ناجوانمردانه و بیخبر به باند بزرگ قاچاق فروخته میشه، انسانهای بیرحمی که جز پول، چیزی براشون مهم نیست، در این حین فروغ بیشتر در معرض خظر قرار میگیره چون رازهایی که نباید، فاش میشه و … روایتی عاشقانه، معمایی و بسیار نفسگیر از دل یک پروندهی جنایی…
خلاصه رمان زغال های خاموش
با صدای وحشتناک رعد و برق از خواب پرید. پتویش نازک بود و احساس سرما میکرد. همهجا در تاریکی محض فرو رفته بود. برق دیگری زد و پنجرهها لرزید. هراسان چشم بست. چراغ خواب خاموش شده بود. حتما دوباره برق ساختمان ایراد پیدا کرده بود. خواب از سرش پرید. باید بلند شده و به آشپزخانه میرفت تا شمعی روشن کند، وگرنه با این وضع رعد و برق و تاریکی تا صبح از ترس میمرد. به محض خروج از اتاق سرش با شئ سنگینی برخورد کرد. یادش نمی آمد چیزی جلوی در گذاشته باشد.
همان لحظه رعد و برق سختی زد و نورش تمام پذیرایی را روشن نمود. به محض بالا آوردن سرش نگاهش به دو چشم رنگی متفاوت گره خورد. جیغ وحشتناکی کشید و روی زمین ولو شد. به سختی و با سردرد شدیدی که داشت چشم باز کرد. باز تاریکی مطلق بود و سکوت. چشم در اتاق گرداند. اثری از مرد چشم رنگی ندید. احتمالا کابوس بود، شاید هم عوارض ترس از رعد و برق. تاریکی اتاق اجازه نمیداد بفهمد دور و برش چه خبر است، حال بلند شدن و رفتن به آشپزخانه را هم نداشت.
کاش جریان برق درست میشد و این کابوس پایان مییافت. چارهای نبود فردا باید به امیر تلفن کرده و از او میخواست فکری برای این قطع شدنهای ناگهانی و نصف شبی برق ساختمان بکند. دستش را به دیوار گرفت تا از جایش بلند شود اما دستش در هوا ماند. تا جایی که یادش بود کنار دیوار سر خرده و از حال رفته بود. دوباره برق شدیدی زد که کل اتاقک را مثل روز روشن کرد. سایه ای بالای سرش ایستاده و تماشایش می کرد. از وحشت نزدیک بود قالب تهی کند. حتی قادر به پلک زدن نبود…