دانلود رمان دختر شیطان از آوا آشوری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیدا دختری که از ۹ سالگی به بعد یه روح رو اطراف خودش میبینه و وقتی به ۱۸ سالگی که میرسه خسته میشه و میره پیش یه دعا نویس که میفهمه اون یه دورگست نصف گرگینه نصف شیطان…
خلاصه رمان دختر شیطان
“آیدا” با خمیازه ای چشامو آروم باز کردم و سر جام نشستم و چشامو مالیدم تا درست ببینم بعد دور برو نگاه کردم کسی تو اتاق نبود شونه ای بالا انداختم و از روی تخت بلند شدم و از اتاق زدم بیرون که آندیا رو دیدم فکر نکنم بتونم عادت کنم بهش بگم مامان هعیبی… آندیا: دخترم بیدار شدی؟ به روز لبخندی زدم و گفتم: اره. بعد نگاهی به دور ور انداختم که ئاکام و ندیدم. -من اون گودزیلا رو نمیبینم نیستش؟ اول کنگ نگام کرد ولی بعد به خودش اومد آروم خندید و گفت: نه عزیزم اون هر غروب میره جنگل. من: چرا میره شکار؟ همین جور که به من پشت می کرد گفت: بعضی وقتا اره ولی امروز من رفتم،
پس رفته خوش گذرونی. چشامو تو حلقه چرخوندم و گفتم: مردک بیکار. اندیا باز خندید و گفت: اینجوری نگو چون اگه بشنوه با اون دندوناش گلوت و جر میده. با یاد آوری اون گرگ بزرگ ترسیدم و گفتم: غلط کردم. با این حدفم قهقهش رفت بالا و گفت: فکر نمیکردم دختر شیطان این همه ترسو باشه… دهنمو باز کردم که جوابشو بدم همون موقع در باز شد و ئاکام با موهای خیس اومد داخل و لبخند کم رنگی روی لبش بود. اولین بار بود تو این چند سال که دور و برم بود لبخند روی لباش میدیدم. اندیا: تو باز رفتی به اون رودخونه؟ این با عصبانیت گفت که ئاکامم در مقابلش گفت: دلیلی نمیبینم
بخام بهت توضیح بدم. اخمای اندیا یا همون مامان بدجور رفت تو هم که کنجکاو گفتم: کدوم رودخونه؟ میشه منم ببری ببینم؟ اخه کنجکاو شدم. ئاکام با اخم نگام کرد و محکم گفت: نه. چپ چپ نگاش کردم واقعا ناراحت شدم چون دلیلی برای این اخمش نمیدیدم و درک نمی کردم چرا این همه تند باهام برخورد میکنه مگ من جفتش نیستم؟ پس این رفتارا چیه… حالا که اینجور شد خودم میرم اون رودخونه رو پیدا میکنم. چند ساعتی گذشته بود و اندیا رفته بود حموم و ئاکامم نبود آروم درو باز کردم و رفتم بیرون که باد خنکی به صورتم خورد و لبخندی روی لبم آورد دور و برو نگاه کردم که کلا درخت بود…